اشک غروب را لمس کردم
این روزا رفتن بیرون و دیدن کوچه خیابونایی که هیچ رنگ خدایی ندارند بدترین بدترینهایت...
تصمیم گرفتم امروز برم نمایشگاه قرآن که ای کاش نمی رفتم نه بهتر بگم ای کاش این همه بی حرمتی رو نمیدیدم...
چندتامون حرمت ماه خدا رو میدونیم؟ چندتامون برا عظمت این ماه ارزش قائلیم؟؟؟؟!!!
معلوم هست داریم چیکار میکنیم؟ ما کجایی شدیم؟ میدونیم چه چیزایی یادمون رفته؟ برچی زندگی میکنیم براچی بدنیا اومدیم میدونیم؟از محرم تو کوچه رفتناشو دیدن دسته ها رو فهمیدیم؟؟؟ به قول یه دوستی که برگشت گفت روزه خواری برا بعضیا شده کلاس......!!!!؟ وافعا کلاس شده؟؟
روزه خواری تو مله ی عام...حالا حرمت اونایی که روزه هستن هیچ از حرمت ماه خدام میگذرید؟؟؟
یکی کیک و رانی میخورد/یکی جوری شیشه آب و گرفته بود دمه دهنش که انگار از وسط بیابون امده بود/یکی آدامس میخورد بدون اینکه خدارو ببینه/یکی....یکی...حی
خجالت کشیدم گفتم هنوزم اشک غروب من باید اشک غروب بمونه و تا لبخند طلوع فکر کنم خیلی مونده.... چقدر دل آقا بقیة الله(عج) با دیدن این بی حرمتی ها میشکنه... به خودمون بیایم بفهمیم کربلا براچی کربلا شد بفهمیم داریم چیکار میکنیم... ماها مسلمونیم نباید حب آقا امیر المومنین(ع) شناسنامه ای باشه باید باخونمون تو رگامون جاری باشه تو رو خدا به خودمون بیاییم
حتی اگه بنا به هر دلیلی نمیتونیم روزه بشیم حرمت نگه داریم
اللهم عجل لولیک الفرج